تغییر استراتژیک چیست؟
در پاسخ به تغییرات دایمی و سریع بازار و چشم اندازهای جدید در صنعت، بسیاری از اندیشمندان حوزه ی مدیریت نظریه ی تغییر استراتژیک را مطرح می کنند. در صدر همه ی آنها پیتر دراکر افسانه ای بود که برای بیان مفهوم ناپیوستگی ( Discontinuity) و در هم گسیختگی عصر امروز، واژه ی جدید عصر ناپیوستگی را ابداع نمود.
در مدل دراکر ۴ منبع اصلی ناپیوستگی عبارتند از: جهانی شدن، تکثر فرهنگی، دارایی دانش و فناوری های جدید. ایده ی اصلی این نظریه این است که برون یابی به آینده با استفاده از مدل های موجود بی تأثیر است. زیرا سرعت بالای تغییرات در شرکت ها باعث می شود که همه مدل ها در کوتاه مدت کارایی خود را از دست بدهند. درعوض، آنچه دراکر پیشنهاد کرد این بود که شرکت ها باید ابتدا محرک های تغییر را کشف کرده و بر اساس اینکه کدام جنبه از آنها به احتمال زیاد در آینده ی شرکت تأثیر گذار خواهد بود، استراتژی خود را تبیین نمایند.
شوک آینده (Future Shock)
آلوین تافلر یکی دیگر از متفکران حوزه ی مدیریت نظریه ی شوک آینده را مطرح می کند. او از این واژه را برای توصیف تغییرات ناشی از فناوری، حرکت به سمت جهانی شدن، محدودیت های منابع و در نهایت کوتاهی زمان بشر برای هماهنگی با این تغییرات استفاده می کند.
در سالهای اخیر مایکل گلادول نظریه نقطه ی عطف (Tipping Point) را مطرح کرده است. این نظریه در توصیف این پدیده است که چگونه یک ایده یا گرایش می تواند تا حدی همه گیر شده که بر کل جامعه و در نتیجه بر کسب و کارها نیز تاثیر گذار شود.
مضاف بر آن، گری همل مفهوم فروپاشی استراتژیک را مطرح می کند. این نظریه بیان می کند که چگونه هر استراتژی فارغ از اینکه در وهله اول تا چه حد درخشان بوده، دستخوش فروپاشی می شود. آنچه این متفکران در تلاش بودند توضیح دهند این است که بروز تغییرات اجتناب ناپذیر است. از این رو، کسب و کارها باید برای هر اتفاقی آماده باشند و مدل های تجاری خود را بر اساس آن طرح ریزی نموده و بسازند.
تغییر استراتژیک در دنیای واقعی
پس از بحث در مورد نظریه پردازان و ایده های آنها، وقت آن رسیده که نحوه ی تحقق تغییر استراتژیک بر کسب و کارها را در دنیای واقعی بررسی کنیم. شرکت نوکیا نمونه ی مناسبی در این زمینه است. این شرکت که تا چند سال پیش یکی از سازندگان برجسته گوشی های موبایل بود و اکنون همراه با بلک بری در انتهای لیست سازندگان تلفن همراه قرار گرفته است، به ما یادآوری می کند که تغییرات استراتژیک بدون آنکه کسی متوجه آن شود اتفاق می افتد و زمانی به آن پی می بریم که خیلی دیر است. از سوی دیگر، سقوط شرکت های معروف دیگری مانند کرایسلر به تغییر تحول آفرین Transformational Change اشاره دارد که ماهیتی ناگهانی و بنیادی دارد.
ویژگی اصلی تغییر استراتژیک این است که پیش بینی و کنترل آن دشوار است. از این رو، روش بهینه برای مقابله با آن آمادگی و انتظار برای رویارویی با هر نوع اتفاق غیر منتظره و ناگهانی است. تا زمانی که شرکت ها از تغییرات استقبال نکنند، احتمال عقب ماندن و اصطلاحا فسیل شدن ( Fossilized ) خود را بالا می برند. هم چنین تا زمانی که شرکت ها برای مقابله با تغییرات ناگهانی، غیر قابل پیش بینی، ناپیوسته و بنیادی آماده نشوند، احتمالا باید راه دایناسورها را پیش بگیرند. در اخر اینکه، بسیاری از شرکت ها اعلام می کنند که در حال تغییر هستند. در حالی که این تغییرات سطحی و مصنوعی است و آینده به همه نشان می دهد که مدل های تغییر آنها نه گسترده و نه عمیق بوده است.